- گلو گرفتن
- گرفته شدن راه گلو گیر کردن چیز در گلو، دچار رنج و الم و غصه شدن، گرفتن و فشار دادن گلوی انسان یا جانوری را، دچار رنج والم کردن
معنی گلو گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شعله ور شدن، مشتعل شدن، اشتعال
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن، گرو کردن
چیزی یا شخصی را بعنوان رهن گرفتن رهن ستدن مقابل گرو دادن
احمق دانستن ابله پنداشتن
گلو گرفتن (بمعنی دچار غصه و الم شدن) : اگر کافر بود و اگر مسلمان قصد کند بکشتن کسی باهن یا جز آهن بالتی و سلاحی و سنگی و چوبی و زهری و گلو گرفتی... غرض او قتل بود
چله داشتن، نذر و نیاز کردن، در چهلم مرگ عزیزی عزاداری کردن
پهلو گرفتن کشتی. بساحل پیوستن آن بکرانه آمدن آن: کشتی خاص خلیفه پو گرفت در کران اندر زمان پهلو گرفت. (دهخدا)
پیمان گرفتن، عهد گرفتن
بارور شدن، باردار شدن، آبستن شدن
عمل فرو بردن دندان در چیزی، دندان گرفتن، گاز زدن
کنار گرفتن
در ساحل ایستادن و لنگر انداختن کشتی
در ساحل ایستادن و لنگر انداختن کشتی
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
در تصوف مدت چهل روز در گوشه ای به سر بردن و به ذکر و عبادت مشغول شدن، خواندن ذکر و دعاهایی به مدت چهل روز برای گرفتن حاجت
مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن
مراسم روز چهلم فوت کسی را در سر خاک او برگزار کردن
گوش دادن، گوش داشتن، کنایه از پند کسی را شنیدن و به یاد نگه داشتن
کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
اطراف و جوانب کسی یا چیزی را گرفتن
کنایه از محاصره کردن
کنایه از محاصره کردن
صله یافتن: پاداش یافتن جایزه گرفتن انعام گرفتن
پارسی است تلا گرفتن در زر گرفتن مطلا کردن بزر گرفتن: دندان را طلا گرفت
یا غلط گرفتن از کسی. نشان دادن خطای او (غالبا در قرائت و املا)
در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن
پیمان گرفتن پشت گرفتن عهده گرفتن از کسی پیمان گرفتن: من از او قول گرفتم که فردا به منزل ما بیاید
سد کردن راه کسی مانع عبور وی شدن
گاز زدن: تا بود در تو ساکنی بر جای زلف کش گازگیر و بوسه ربای. (هفت پیکر)
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
پاک کردن گرد و غبار چیزی زدودن گرد، پوشیده شدن از گرد و غبار. گرد گرفتن کسی یا چیزی را
استخراج گلاب از گل گلاب کشیدن
آبستن شدن حامله شدن: بفرمان خدا زو گشن گیرد خدا گفتی شگفتی در پذیرد. (نظامی)
گوش دادن
گوش دادن، توجه کردن، پند کسی را پذیرفتن